سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ بندگان نزد خداوند سبحان، کسی است که جز در اندیشه شکم و شرمگاهش نیست . [امام علی علیه السلام]
معتکف کوی عشق...
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/12/15:: 4:33 صبح     |     () نظر

می جویمت چنان که
                       لب تشـــنه آب را !!
میخواهمت چنان که 
                      تن خسته خواب را!!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/12/10:: 7:48 عصر     |     () نظر

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/12/10:: 7:39 عصر     |     () نظر

حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هر آنچه می دیدی
تو را سپرد به آیینه رو سپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظه های تشنه حسین؟
کدام زمزمه سیراب از امیــدت کرد؟
به دست و پای تو بار چه قفلــــها که نبود
حسین آمد و سرشار از امیدت کرد
جنون تورا به مرادت رساند نا گا هان
عجب تشرف سبزی!جنون مریدت کرد
نصیب هر کس و ناکس نمی شود این بخت
قرار بود بمیری خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حرّ حرّی تو

حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/12/9:: 7:29 عصر     |     () نظر

مثل همیشه عشق

              غمگین و خسته است.

 مثل همیشه اشک

            در خون نشسته است.
اخبار،
     
تازه نیست
             
همچون گذشته است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/12/9:: 6:57 عصر     |     () نظر

حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:
                 وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی  !


پیش از آنکه با خبر بشوی

لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود

 

آی...

ناگهان 
           چقدر زود
                         دیر می شود...!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/12/5:: 3:4 عصر     |     () نظر

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد!!!! 

چرا!!!؟

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/12/5:: 2:32 عصر     |     () نظر

عزم دیـــــــدار تو دارد جان بر لب آمده

باز گردد یا برآید چیست فرمان شما؟!

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/12/2:: 9:40 عصر     |     () نظر

 

 

 خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیــر
این هبوط بی دلیل ،این سقوط ناگزیــــــر
آسمان بـــــی هدف ،بادهای بــــی طرف
ابر های سر به راه ، بید های سر به زیـــر
ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهـــــــان
ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیـــــــــر
آیه آیه ات صریح ‏، سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویــر
مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امــــــان
مثل لحظه های وحی ،اجتناب ناپذیـــــــر
ای مسافر غریب ، در دیار خویشتـــــــــن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیـــــر!
از کویر سوت و کور ‏، تا مـــــــرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور دیدمت ولی چه دیر!
این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف ،پشت میله ها اسیر
دست خستــــه ی مرا ، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویــــر!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/12/2:: 7:37 عصر     |     () نظر

همـای اوج سعادت به دام ما افتــــــد
اگر تو را گــــــــــذری بر مقام افتـــــد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالـــــی

بود که قرعه ی دولت به نام ما افتد؟!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط معتکف 86/11/27:: 9:8 صبح     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >