دیگر نمیتراود از سینهام ترانه
خالیست گونههایم از گریهی شبانه
آوازهای سردَم، خاموش و بیفروغاند
آتش نمیکشد هیچ، از روح من زبانه
آن بالها که روزی تا اوج میپریدند
پروازشان محال است حتی به بام خانه
ای اشتیاق آبی! دلتنگِ آسمانم
در من بریز یک روز شوقی کبوترانه
پاییز بودم اما امشب به یُمن یادت
روییده بر لبانم یک شعر عاشقانه
کلمات کلیدی: