ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
کلمات کلیدی:
شد زغمت خانه ی سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
از طلبِ گوهرِ گویای عشق
موج زند ، موج ، چو دریا دلم
آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته است کسی با دلم
از دلِ تو تا دل من نکته هاست
آه چه ره است از دل تو تا دلم
گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم ، وای دلم ، وا دلم
کلمات کلیدی:
پرنده پرواز نمی خواست...
پرنده به دستانی که پرش می داد
عاشقبود!
کلمات کلیدی:
پروانه صفت چشم بر او دوخته بــــــــودم
وانگه که خبر دار شدم سوخته بـــــــودم
خاکستر جسمم به سر شمع فرو ریــخت
این بود وفایــی که من آموخته بـــــــودم
کلمات کلیدی:
میروم شاید کمی حال شما بهتر شود
میگذارم با خیالت روزگارم سر شود
از چه میترسی برو دیوانگیهای مرا
آنچنان فریاد کن تا گوش عالم کر شود
میروم دیگر نمیخواهم برای هیچ کس
حالت غمگین چشمانم ملالآور شود
باید این بازنده ی هربار-جان عاشقم-
تا به کی بازیچه این دست بازیگر شود
ماندنم بیهوده است امکان ندارد هیچ وقت
این منِ دیرینِ من یک آدم دیگر شود
کلمات کلیدی:
شمع محفل شاهان شدن شوقی ندارد
ای خوش آن شمعی که روشن می کند ویرانه ای
کلمات کلیدی:
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهی ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را
چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل
بباید چارهای کردن کنون آن ناشکیبا را
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بیشما قدری ندارد دین و دنیا را
بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را...
کلمات کلیدی: