برای پاسخ حست که صد سوالی بود
کتابخانه ی ذهنم همیشه خالی بود
نگاه کرد نخندید خیره شد به قلم
نگاه زنده ی دفتر که روی قالی بود
و جان گرفت الفبـــــــــای درس شما
وحس تازه ی شعری که این حوالی بود
غزل شروع پریــــــــدن و اوج یک دفتر
که جلد کهنه ی بازش به شکل بالی بود
دهن گشوده بود نگاهت و واژه می بلعید
فضای از تو سرودن چه قدر عالی بود
نگاه خسته ی دفتر به من و من به شما
وهر نگاه تو یک جمـــــله ی سوالی بود
کلمات کلیدی: